کتاب یکی از من.


کتاب یکی از من.
%10
95,000
85,500تومانءء
برند:
نشر علی
نویسنده:

شادی منعم

موضوع:

داستان

سال چاپ:

1400

نوبت چاپ:

3

قطع کتاب:

وزیری

تعداد صفحه:

560

وزن:
484گرم
توضیحات :

چشمانم را بستم و سرم را به کابینت تکیه دادم. دلم بعد از ده سال کمی آرامش می خواست چیز زیادی بود؟ عطر چوب زیر بینی ام پیچید و دستی روی دستم نشست. دست ونداد بود. حرارت دستش را می شناختم. صداش از جایی نزدیک گوشم بلند شد – این سیب زمینی های ریز شده قرار بود خلال باشن نه؟ مکث کوتاهی کردم و به سمتش برگشتم. نگاهش با دقت چهره ام را کاوید واخم کم رنگی کرد. می دانستم چشمانم تر شده است. انگشت شستش را نرم زیر چشمم کشید – می دونی هر وقت بخوای حرف بزنی من دربست در اختیارتم؟ سرم را آرام تکان دادم. ادامه داد – می دونی هر تصمیمی بگیری. هر اتفاقی پیش بیاد من پشتتم؟ می دانستم. انگشتش را تا روی لبم امتداد داد – می دونی دیوونه میشم وقتی چشمات بارونی میشه. وقتی لبات میلرزه و کاری از دستم برنمیاد؟ جوابی ندادم. دست دیگرش که روی کمرم قرار گرفت، ضربان قلبم بالا رفت. چرا با من این کار را می کرد؟ چرا حالا که من مجبور بودم به ماهان فکر کنم خودش را در همه جای ذهنم جا می داد؟ چرا روزهایی که می خواستم از یاد و فکر ماهان فرار کنم حضورش انقدر محسوس نبود؟ چرا درست همین حالا که من قصد فرار از او را داشتم محبت هایش محسوس تر شده بود؟ ... شاید هم هیچکدام این ها جز چشمان من که به روی واقعیت باز شده بود تازگی نداشت. عقل و دلم همزمان می گفتند " بمان. کجا را داری بهتر از اینجا؟ چه کسی را داری بهتر از ونداد؟" اما صدای پسر بچه ای شش ساله و نگرانی از دست دادنش اجازه نمی داد خودم را رها کنم. آرام نامش را صدا زدم تا بلکه قطع شود این جریان قوی احساسی که همه وجودم را در برگرفته بود و همه مقاومتم را برای رفتن از من می گرفت. عاجزانه گفتم – بزار برم لبخند کم رنگی زد. چشمانش را به چشمانم دوخت و عمیق نگاهم کرد – کجا بری؟ نگرانتم من. خوب نیستی .

    محصولات مرتبط