کتاب اعجاز عشق.


کتاب اعجاز عشق.

ناموجود
برند:
نشر علی
نویسنده:

لیلا عبدی

موضوع:

داستان

سال چاپ:

1397

نوبت چاپ:

3

قطع کتاب:

وزیری

تعداد صفحه:

703

وزن:
612گرم
توضیحات :
نگاهم به کفش های چرمی و دست دوز سیاه رنگم بود که تضاد کاملی با پارکت سفید زیر پایم داشت. صدای قدم هایم ریتم منظم و بلندی را در سکوت کریدور بیمارستان ایجاد کرده بود، اما صدای درون گوشم بلند تر و محکم تر بود. باورم نمی شد این جملات را شنیده باشم. دلم می خواست مثل خیلی ها که می توانند فریاد بزنند و گریه کنند تا بار غمشان سبک تر شود، من هم های های گریه کنم و از ته دل فریاد بزنم تا سبک تر شوم. شاید اگر می گفتم نمی توانم، دیگران خنده شان می گرفت. واقعا نمی توانستم، بلد نبودم، خیلی راحت ، خلاصه ، کوتاه و مفید... نیاموخته بودم احساسم را ابراز کنم. دلم می خواست من هم مثل خیلی ها که در این مواقع به تقلا و استرس می افتند به هول و ولا می افتادم، اما انگار برایم مهم نبود. برای چه باید با سرنوشت می جنگیدم؟ نگاه متعجب دکتر را وقتی صورت سخت و بی احساس مرا دید، تا عمر دارم به خاطر خواهم سپرد. از بالای عینک بدون فرمش نگاهم کرد و سعی نمود تا لبخن گرمی تحویلم دهد. آقای یزدانی ، متاسفانه بیماری به قدری پیشرفت کرده که جایی برای کوچک ترین اتلاف وقتی نمونده، وقت رو هدر ندین! باز هم می گم توکلتون به خدا باشه، یا علی بگین و بیایین شروع کنیم. زل زدم به صورتش و گفتم: ممنون از لطف تون. شانه ای بالا انداخت و تکان خفیفی به سرش داد و گفت : تصمیم با شماست. به موهای جو گندمی و خوش حالتش که در قسمت شقیقه ها کاملا سفید شده بود ، نگریستم. از موهای تمیز و مرتبش خوشم آمد. سرم را در تایید حرفش تکان دادم و گفتم: مرسی!

    محصولات مرتبط